در کنار بنای یادبود سیده لبنان
یادداشتهای پراکنده از دیدار با عروس خاورمیانه ( ادامه روز دوم)
راننده تاکسی که در خروجی محوطه غار جعیتا به انتظار ما ایستاده بود، با سوار شدن ما مسیر پر پیچ و خم و سرسبز کوهستانی را برای رسیدن به منطقه زیارتی حریصا طی کرد و ما را به محل سوار شدن به تله کابین رساند.
برای رفتن به بالای کوهی که کلیساهای چهارگانه بر آن واقع است، سوار بر تلهکابینی شدیم که چند دقیقه ای به هنگام بالا رفتن ما را مهمان مناظر زیبای لبنان و چشم انداز عمومی دریا و ساحل میکرد.
به بالای کوه که میرسی، قدیمیترین بنای آنجا که محلیها کلیسای سیده لبنان (Lady of Lebanon) مینامندش و پیکرهای از حضرت مریم را بر بام خود دارد جلب توجه میکند. این کلیسا بر یکی از بلندترین نقاط اطراف جونیه و بیروت واقع شده است و از بسیاری از مناطق شهر قابل رویت است.
پای کلیسا فضایی نمادین ساخته شده است که با قرار دادن عروسکهایی شاخصترین بزنگاههای زیست حضرت عیسی(ع) و به ویژه ولادتش را به بازدیدکنندگان یادآور میشود. بنای پیکره ای که بر بام کلیسا ساخته شده است، مخروطی شکل است و برای رفتن به بالای آن باید از پلکان مارپیچی که گرداگرد بنا در حرکت است بالا روی. پلکانی که باریک و باریکتر میشود و در انتها تنها یک نفر به سختی میتواند از آن گذر کند تا به دامن مجسمه حضرت مریم برسد.
به آنجا که رسیدم، دختر و پسر جوانی را دیدم که در کنار هم دستها را به دامن مجسمه چسبانده و در حال نیایش بودند. بر بدنه سپید مجسمه هم فراوان بود نوشتههای انگلیسی که تا آنجا که سر در میآوردم دعا بودند و توسل جستن.
از آن بالا و در دایره گرداگرد بنای مجسمه میتوان نمای عمومی بیروت و حومهاش را دید. میتوان امتداد ساحل دریای مدیترانه، اسکله و ساختمانهای مجاور ساحل و نیز برجها و آپارتمانهایی را که در میانه کوهپایههای سرسبز بنا شده اند تماشا کرد و با چهره عمومی عروس خاورمیانه آشنا شد.
از کنار مجسمه حضرت مریم که پایین آمدم، کاروانی ایرانی برای بازدید آمده بودند و راهنمایشان برای حفظ حرمت کلیسا و به علت سر و صدا و ازدحامشان آنان را از ورود به آن منع میکرد. وقتی آنها در محوطه پراکنده شدند و از ورودی کلیسا فاصله گرفتند، آهنگ ورود به سالن کلیسا را کردم. در آستانه ورود که ایستادم، دلم لرزید و محو نوعی جلال روحانی خاص آن فضا شدم. به یاد فیلم "از کرخه تا راین" افتادم و بیاختیار با خواندن آیاتی از قرآن به دعا مشغول شدم.
بیرون از سالن کلیسا به تأمل فرو رفتم که این آشتی و همزیستی ادیان و فرهنگها در لبنان نمود ویژه ای دارد. از همانجا و در کنار کلیسا میشد منارههای مسجدی باشکوه بر بالای کوهی دیگر را دید و نیز کنیسههای یهودیان را.
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست / همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
نا امیدم مکن از سابقه لطف ازل / تو پس پرده چه دانی که چه خوب است و چه زشت
کلیسای بازلیک، کنیسه سیده لرد و کنیسه الغفران هم سه بنای دیگری هستند که بر بالای آن بلندی و در کنار کلیسای سیده لبنان قرار گرفتهاند. پایین که آمدیم، در مجاورت ایستگاه تله کابین به فروشگاهی سر زدیم که مملو از ایرانیان بود. آقای رضایی توضیح میداد که کاروانهای ایرانی را -به ویژه آنان که در تورهای یکروزه از سوریه به لبنان میآیند- به اینجا میآورند و از همین رو بود که فروشندگان همگی فارسی سخن میگفتند!
فروشگاه سرشار از اجناس ارزان چینی و بیکیفیتی بود که زوار و گردشگران ایرانی اغلب برای سوغات خریداری میکنند و هیاهویشان در آن فروشگاه عریض و طویل که به بازار مکاره میمانست دیدنی بود!